مرحم نامه!!!
سلام به رفقا و دوستای عزیزی که لطف میکنند وبه ما سر میزنند
از اونجایی که شتری غظیم الجثه!! تا چند صباحی دیگر بر ما جلوس میکنه و دیگه سعادت دیدار ما نصیبتون نمیشه!! و از طرفی که به قول شاعر کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت پام!!! گفتم اخرین تراوشات این ذهن مشوش رو براتون به میراث بذارم که هم خداحافظی کرده باشم و هم خودم ناکام نرم
ای عزیزان خورده انگ مشمولی!
تا به کی داغ و درد و رنجوری ؟
تا به کی خوردن غصه بیهوده؟
تا به کی شنیدن، که فلانی پارتیش جوره؟
تا به کی التهاب و دلشوره ؟
شوخی و طعن این و آن تا چند ؟
ترس و کابوس اعزام تا چند ؟
غرق بحر تفکرید که چی ؟
بی خودی غصه میخورید که چی ؟
گیرم اصلاً شما به طور مثال
کشکی، از بخت خوش، به فرض محال
زد و شایسته دخول شدید!!
توی سپاه یا امریه هم قبول شدید
یا گرفتید چندتا سردوشی، با درایت و شانس
با یه مدرک اتاق عمل که شده لیسانس
گیرم این نحسی است، سعدش چی؟
اصلاً این هم گذشت، بعدش چی؟
تازه از بعد آن گرفتاری
نوبت رخوت است و بیکاری
بعد مستی، خمار باید بود
هی به دنبال کار باید بود
آنچه داروی دردمندی هاست
بودن پارتی تو بیمارستان هاست
شایدم صفحات نیازمندی هاست؟!!
گر رضایت دهی تو آخر سر
گه شوی استخدام تو یه اتاق عمل
به تو گویند : بعله، or ما
هست محتاج آدمی دانا
آشنا با سی آرم و آرتروسکوپ
یا که رفته باشی دوره ی توتال هیپ و آندوسکوپ
باید البته لطف هم بکند
حتی جای خدمات حمل بیمار هم بکند
بکند وانگهی به خوش رویی
هفته ایی یک دوبار ست شویی
این که از این، حقوق هم فعلاً
ساعتی هم هست سه هزار تومن
پس بیایید و عز و جز نکنیم
بی خودی هی جلز ولز نکنیم
راه بیفتیم و بریم سربازی
همگی بریم جهرم بر سرِ بازی!!!
سرسپردگی به سر نوشت هم
عالمی دارد خارج از بهشت هم....
میرزا بچه غول بیابونی (ع.ر دانشگاه)
این بود "مرحم نامه" من جهت خداحافظی، آخه شما که معرفت ندارید که برام خداحافظی بزنید بخاطر همین خودم برای خودم یه خداحافظی نامه زدم!!!
آخرین ویرایش: پنجشنبه 14 آذر 1392 04:27 ب.ظ