یادم میاد
داره ترم جدید شروع میشه و انگار امسال دیگه خبری از سلام احوال پرسیای اول مهریمون نیست ...
هرچقدرم که آدم از جنس سنگ باشه بازم دلش تنگ میشه واسه آدمایی که چهار سال باهاشون زندگی کرده ،
واسه حمید اسمعیلی ، واسه علیرضا بحرینی ، واسه جواد برستانی ، واسه عماد راهپیما ، واسه مجتبی قبادی ، واسه ارسلان مرادی ، واسه بیژن مباشری و همه ی 14 نفر دیگه ای که هیچوقت تو وبلاگ اسمی ازشون نبردم...
یادش بخیر ، ترم اول ، روز اول ، و کلاسی که برگزار نشد ...
یادش بخیر ...
برای همه ی بروبچه های خودمون آرزوی موفقیت و سلامتی دارم ، ایشالا هرجا که هستین موفق باشین و سرزنده و خوشحال...
ادامه مطلب
آخرین ویرایش: شنبه 13 مهر 1392 12:58 ق.ظ
خدانگهدار
فکرشو نمیکردم ، ولی سخت بود ...
وقتی داشتم از سالن سینما آوینی بیرون میومدم ، حس کردم نفسام سنگین شده ...
باور اینکه شاید دیگه هیچوقت کسانی که چهار سال جزئی از زندگیم بودن رو نبینم ...
این شعر نیمایی قدیمی رو روزی نوشتم که به روز وداع فکر میکردم ...
توی چند پست قبل ، بخش آخر این شعر رو گذاشتم ...
اما حالا ...
کاملش :
تقدیم به همه ی شما دوستای عزیزم ، نه 8 نفر ، 22 نفر !
زندگی را دیده ای ؟
مثل بادی کز مسیر نا کجاها می وزد
بی هدف اما قراری با خداست
زندگی مولود افکاری پر از لبخند فرداهای ماست
تازه کن این قصه را
با گذشتن از خیابان دلت
با همان فریاد خاموشی که بر لب می زنی
زندگی
زنده بودن زنده ماندن ، زندگی ست
زندگی معنای ماست
ما خیالی ، خاطری آشفته ایم
زندگی را با خودت بیگانه کن
زندگی یعنی همین
زندگی چون قطره ایست
قطره ای کز سنگ خیسی می چکد ...
"خدانگهدار خاطرات 4 ساله ی من...... "
مرداد 1392
آخرین ویرایش: سه شنبه 18 تیر 1392 04:36 ب.ظ
لبخند بزن!!!دوست من...

لبخند یک عطیه الهی است. اگر تاکنون از آن استفاده کرده باشید،
به خوبی میدانید که یک لبخند گرم، چه سلاح نیرومندی است.
مردم زمانی میخندند که از چیزی خوششان بیاید و یا احساس خوبی نسبت به چیزی داشته باشند.
بنابراین میتوانیم با یک لبخند کارهای بسیار زیادی را انجام دهیم و دیگران را به راحتی خوشحال کنیم. ادامه مطلب
آخرین ویرایش: یکشنبه 17 دی 1391 10:08 ب.ظ
وای كه خسته شدم

سلام.
الان كه دارم این پست رو میزارم از فرط خستگی دارم میمیرم در حالی كه اكثر شما در حال استراحت هستید.امشب 9 تا گزارش رادیو گرفتم و بعد از 40 دقیقه تبدیل باید درگیر ویرایش بشم.اینم از غلطی كه ما كردیم و رفتیم توی صدا و سیما.اینجاست كه شاعر میگه: هر كه را طاووس خواهد...........جور هندستان كشد.اما از این مسائل گذشته من كه آیندم مشخصه اما دوست دارم شما بگید
در آینده میخواید چیكاره بشید؟؟
منتظر نظرات شما هستم...
آخرین ویرایش: دوشنبه 4 مهر 1390 10:42 ب.ظ
کی بیایم سر کلاسا
من اومدم

سلام دوستان.
تبریک میگم اومدن ماه رمضون رو به خونه ی تک تک شما.امیدوارم که طاعات و عباداتتون مورد قبول درگاه حق قرار بگیره و ان شاءالله پای سفره افطار ما رو از دعای خیر خودتون فراموش نفرمایید.
اما از این مسائل گذشته دست دارم بدونم شما توی این تابستون دست به چه کارایی زدین؟؟؟؟ خوب اول باید از خودم شروع کنم.
من بعد از امتحانا به اردوی دانشجویی طرح ولایت رفتم و خدا توفیق داد توی یه مستند برای شبکه 3 بازی کردم که ایشالا به زودی پخش میشه.راستش قرار بود این تابستون یه فیلم برای شبکه 2 بازی کنم که به خاطر اهمیت اردو اونو گذاشتم کنار(پیش تولید کار هم به امتحانا خورد).به هر حال در ادامه کار هم قراره به همکاری خودم توی دو سه تا از برنامه های صدا و سیمای بوشهر ادامه بدم.(برنامه جهاد اقتصادی،ایثارگران،نخل قامان بسیج و وقت مطالعه از صدای بوشهر و یک برنامه از تلوزیون که هنوز اسمش مشخص نیست.)
به هر حال منتظر شما هم هستم تا بدونم در چه اوضاعی به سر می برید؟؟؟؟؟؟؟(راستی دعا فراموش نشه)
آخرین ویرایش: - -
عكسهایی شبیه بچه ها
توی این پست میخوام عكسهایی شبیه بچه های كلاس بزارم.(البته فقط پسرا!!)ایشالا كه كسی ناراحت نشه چون این مطلب در حد شوخی هستش. 100% ببینید و نظر یادتون نره.
برای نمونه :
مجتبی قبادی>>>>>>>>>>>>>

آخرین ویرایش: چهارشنبه 1 تیر 1390 06:14 ب.ظ
تعداد کل صفحات ( 3 ) 1 2 3